ART NEWS

موسسه فرهنگی هنری ســـــرای هنــــر مازنــد

ART NEWS

موسسه فرهنگی هنری ســـــرای هنــــر مازنــد

نگاهی به نمایش«باغ شکر پاره» نوشته و کار دکتر قطب الدین صادقی

 باغ شکر پاره 

 

مهدی نصیری  

دکتر قطب الدین صادقی که در حوزه کارها و نمایشهای سنتی ایرانی با تجربه های موفق بسیار، مهارت و تسلطش را به اثبات رسانده است، این روزها از آزادی و وسعت محدوده عمل نمایش ایرانی که از ویژگی های مهم تخت حوضی است- استفاده کرده و مجموعه ای از مؤلفه ها و ویژگی های مستقل و همسو را در قالب آن و با عنوان «باغ شکر پاره» در تالار اصلی تئاتر شهر به اجرا گذاشته است. شاید به نظر چندان مهم نرسد، اما اینکه هنرمندی مثل قطب الدین صادقی در هر دوره و زمانی یک شیوه و سبک خاص را برای کار کردن انتخاب می کند، نمی تواند زیاد هم اتفاقی بوده باشد. این حاصل درک و شناختی هوشمندانه است که یک کارگردان بتواند برای هر نوع کار، انواع داستانها و محتواها و در هر دوره ای بهترین روش و ساختار بیان را برای ارتباط با مخاطبش انتخاب کند.
صادقی حالا تخت حوضی را برای کار انتخاب کرده و باز هم اتفاقی نیست که این کارگردان و نویسنده با تجربه کشورمان بیش از هر شیوه دیگر تئاتری ادبیات ایرانی، داستان ایرانی و شیوه های نمایش ایرانی را خوب می شناسد و بهترین آثارش را با این شیوه ها روی صحنه برده است.
«مویه جم»، «سحوری» و«یادگار زریران» نمونه های موفقی از این دست آثار در کارنامه صادقی هستند. اما «باغ شکر پاره» نخستین اثری است که در حوزه کمدی از قطب الدین صادقی دیده ام. البته منظورم از این کمدی، نه رگه ها و لایه های کمیکی است که مثلاً در «عکس یادگاری» وجود دارد، بلکه یک نمایش در ژانر کمدی را می گویم.
«باغ شکر پاره» نمایش خوبی است. همه قواعد و جزئیات شیوه نمایشی اش را رعایت می کند و تمام آنچه را از یک تخت حوضی انتظار می رود، داراست.
اما اگر خواسته باشیم این نمایش تازه را با سایر آثار قطب الدین صادقی مقایسه کنیم، به این نتیجه می رسیم که صادقی با نمایشنامه های جدی و حماسی ایرانی اش خیلی بهتر از صادقی با نمایشهای شادی آور ایرانی است. منظور این است که نمایش جدید او در مقایسه با آثار مشابه، اثر کامل و خوبی است، اما در میان همه آثار صادقی، آنهایی به او نزدیکتر هستند که لحن و ساختار و بیانی فاخر و حماسی دارند؛ مثل «یادگار زریران»!
زبان و لحن در نمایشنامه ها و نمایشهای قطب الدین صادقی زبانی ایرانی، کهن، حماسی و در عین حال ساده و همه فهم است. اما با وجود اینکه «باغ شکر پاره» نمایش خوبی است و آن را دوست دارم، باید بگویم که زبان کارگردان آن طناز و خنده آور نیست. به همین دلیل هم هست که سیاه نمایش برایمان این قدر متفاوت تر و تلخ تر از همه سیاه هایی است که تا به حال دیده ایم. سیاه در نمایش صادقی یک درویش و فیلسوف و جامعه شناس است، اما در عین حال همان قدر ساده و عامی است که همه سیاه ها هستند. می خواهم نتیجه بگیرم که زبان در آثار صادقی زبان خنده و شوخی نیست. زبان در آثار او فاخر و محکم است اگر چه طنازی ندارد، اما بشدت تلخ و تند و گزنده است.
«باغ شکر پاره» بر اساس قصه ای ساده و آشنا شکل می گیرد و در ادامه چند داستان فرعی آشنای دیگر به آن افزوده می شوند. اما آنچه نمایش را از یک اثر ساده و معمولی جدا می کند و در سطحی بالاتر مطرح می نماید وابسته به دو ویژگی بسیار مهم است:
نخست آنکه اجرا با رعایت همه جزئیات و قواعد نمایش سنتی ایرانی مجموعه موفقی از مؤلفه ها و عناصر آن را در قالب یک کلیت به تماشا می گذارد. در این مجموعه کلیت یافته، علاوه بر مؤلفه و عناصر نمایشی بخشی از اشعار و تم های موسیقایی شفاهی ایرانی هم که بیشتر در نمایشهای شادی آور سنتی وجود داشته اند، تکرار و شناسانده می شوند.
موسیقی هم در تلفیق و ترکیب هماهنگ و مناسب با این عناصر و مؤلفه ها به تقویت روش و پرداخت روایت کمک کرده و بر توانایی های اثر در دستیابی به ریشه های سنتی نمایش از یک سو و برقراری ارتباطی آشنا، دلنشین و شاد با مخاطب از سوی دیگر افزوده است.
دوم آنکه کارگردانی مثل صادقی، در پس همه شوخی ها و خنده های نمایش و داستان ساده آن، محتوا و ژرف ساختی مهم را مطرح می کند که بیشتر تماشاگرانش آن را دوست دارند. درست مانند آنچه که در «یادگار زریران» هم مطرح بود.
افزون بر این، صادقی برخی از الگوها و ویژگی های مهم و برجسته شخصیتها را هم با گریم در چهره مضحک و کاریکاتورگونه بازیگرانش تجسم بخشیده است. «باغ شکر پاره» اگرچه در برخی از فصول تا اندازه ای ریتم و ضرباهنگ خوبش را از دست می دهد و در صحنه هایی مثل گفتگوی طولانی دو سرباز با یکدیگر و سپس با نوازنده ها به دشواری، توجه و درگیری مخاطب با اجرا را به زحمت حفظ می کند، اما در بیشتر زمان روایت و اجرایش به هدف می رسد؛ تماشاگر را درگیر می کند و می خنداند؛ به شیوه نمایشی و قواعد و اصول آن پایبند است و همه جزئیات را رعایت می کند؛ محتوایی دلچسب و انتقادی را در معرض چالش و قضاوت قرار می دهد و...
صادقی در طراحی صحنه و آرایش دکور هم تابع همین قواعد و اصول است. به همین دلیل صحنه او همچون صحنه نمایش تخت حوضی؛ ساده و پوشیده از قراردادهای آرایش دکور، انجام شده و به واسطه کارکرد آن در قالب ابزارها و وسایل و پرده های متحرک، قابلیت تعویض سریع و آسان رویدادگاه ها و استمرار و پیوست توالی زمان و مکان را دارد.
صحنه نمایش با وجود این ویژگی ها همواره به درستی و در حد نیاز اجرا و فضای نمایش به کار گرفته می شود و در عین حال در اندازه و فرم خودش کامل و مناسب هم هست.
این گونه طراحی صحنه علاوه بر اینکه در ادامه شیوه صحنه آرایی انواع سنتی روحوضی است، امکان به کارگیری و ترکیب و تنظیم درست میزانسنهای نمایش در صحنه های شلوغ و پربازیگر را هم به راحتی فراهم می کند. ضمناً رنگها و تنوع و شدت آنها نیز در راستای شیوه سنتی روحوضی به عنوان نمایش خنده قرار گرفته و بخوبی خودشان را در طراحی صحنه نمایش نشان می دهند.
«باغ شکر پاره» یک تجربه امروزی موفق براساس شیوه فراموش شده نمایش سنتی ایرانی روحوضی است، که امروز یا واقعاً از یاد رفته و یا اینکه در نمایشهای تکراری آن قدر تکرار شده و رنگ باخته که تماشاگرانش را هم از دست داده است. اما کار صادقی از آن دست آثار است که می تواند با استمرار تجربه و تشویق هنرمندان علاقه مند به شیوه های ایرانی نمایش، این میراث مهم هنر ایرانی را باز هم برای سالهای سال پس از این محفوظ نگه دارد.