
پیمان شیخی:
خاطرات تلخ و شیرین هنرمندان تئاتر از حضورشان روی صحنه در صورت نقل، معمولا محملهای جذاب و خواندنی را برای مخاطبان ایجاد میکند.در واقع این خاطرات حواشی هستند که گاهی به مقدار قابل توجهی بر جذابیت متن میافزایند.امیر دلاوری، لیلی رشیدی و احمد مهرانفر که عموما نقشهای متفاوتی را در هر نمایش تجربه میکنند، هر یک به گوشهای از خاطرات شیرین خود بر روی صحنه اشاره کردهاند که میخوانید:
امیررضا دلاوری: خندهای که کار را به تعطیلی نمایش کشاندطی سالهایی که مشغول کار تئاتر هستم، بارها پیش آمده که من نیز به عنوان بازیگر یک نقش، مثل بازیگران دیگر خندیدهام. مثلاً خنده غیر متعارف یک تماشاگر و یا حرکات بازیگر مقابل موجب شده که ناخودآگاه بخندم.
«در نمایش"دن کامیلو" به کارگردانی کوروش نریمانی من با سیامک صفری همبازی بودم سیامک در یکی از اجراها حرکتی کرد که هم خودش خندید و هم مرا به خنده انداخت. خندهدارترین اتفاقی که در تئاتر برایم رخ داد هم مربوط به زمانی است که در نمایش"شوایک" ایفای نقش داشتم. در صحنهای از این نمایش من میمیرم و در حالی که یک مگسکش در دست داشتم مرا روی یک میز میخواباندند. همیشه در این صحنه پشت به تماشاگر میخوابیدم چون مطمئن بودم احتمال خندیدنم وجود دارد و این اتفاق نیز رخ داد. در یکی از شبهای اجرا در همین صحنه امیر جعفری به طور اتفاقی روی صورت من نشست و من مجبور شدم از پشت با مگس کش به او بزنم تا بلند شود. امیر جعفری خندهاش گرفت، در همین لحظه محسن طنابنده وارد صحنه شد و به خنده امیر خندید و من هم که مثلاً مرده بودم خندیدم و تماشاگران هم به شدت میخندیدند. کار قطع شد و پس از معذرتخواهی از تماشاگران کار را ادامه دادیم.»
لیلی رشیدی: ثانیههایی به اندازه یک عمربارها پیش آمده که حین بازی روی صحنه نمایش به خنده افتادهایم اما به طور کلی من خیلی زیاد میخندم.
وی در ادامه افزود: در لحظهای که روی صحنه خندهام میگیرد، ظاهرا شادی به من دست داده در حالیکه این لحظهای بسیار سخت برای من است و درست مثل لحظهای است که آدم در مقابل معلم به خنده میافتد.
در حقیقت میتوان گفت به ظاهر چند ثانیه بیشتر نیست که روی صحنه خندهمان میگیرد ولی در اصل، ساعتها به انسان میگذرد.
آخرین بارکه روی صحنه نمایش به خنده افتادم مربوط به نمایش "خانواده تت" میشود که در یکی از صحنههایی بود که با احمد مهرانفر بازی داشتم.
احمد مهرانفر: اشکال روی صحنه ماندن!وقتی نمایش "خانواده تت" را در فرهنگسرای نیاوران اجرا میکردیم، در لحظات پایانی نمایش من از بازیگران مقابلم میپرسیدم که میخواهم اینجا بمانم، اشکالی دارد؟ و آنها که مخالف ماندن من بودند جوابی نمیدادند. در یکی از اجراها کودکی که قبلا نمایش را دیده بود، با صدای بلند جواب داد چرا، اشکال دارد. همین شد که به جز من، بازیگران و تمام تماشاگران نمایش هم به شدت خندیدند.